ولاتم!
سامان ساده و سهر بهرزم!
دامان پاک بانو خاک پر گول و لالهی کویهید،
گافارهی دهشت سونز و ئاسمان کهود،
تهنیا بهانهی ههناس کیشان منه!
دیار دامهن گیرم،
توز چابک سوار پایز بهتیهی زهرد پوشد،
سورمهی چیهم دونیا بین و همیشه وارانیمه،
کوچگهیل نتاشیا و راخیل لیژد،
پالهیل ههناس گیر و «وهنگی» ساند،
داریل «گویج» زهخمی و سان وه سهرد،
تهنیا مهنظرهی «بوم» نهقاش حهیران کارگای خیال منه!
ولاتم،
دالگ ده بی دهنگی هاوار کهرم!
بلینی بالای قولهی «ورزرین» مهغرورد،
حوصلهی بیحهد «مانیشت» صهبورد،
سونزی بیرهقیب و خهریو شادکهر دویت بالابهرز «شیرهزویل» ـ
شیر ئیوهت کهرد!
تهئبیر خاوهیل ههرشو سهر شوریدهی منه.
وهتهنم،
دیار خوهرئهلا و شهفهق!
دالگ «دماون» و «دنا» و «ئهلون» و «بیستوین»
ده چیهم مه ته و تهمامی ده یهی گوله زمین جهمی!
نام او گولهی زمینه، «ئیلامه»
«ئیلامی» که «سهراو کارهزانی»
ئاو«بازانی»
تافهی چیهم پر سونزه و گول «گول گولی»
بریقهی ریخ رنگایرنگ «سهراوکهلانی»
تک تک ئهول واران پایزانی،
ئاو زرگانی «خضر» (ع) چیمهری و سهگردان فکر هر شهوان منه.
ترجمهی فارسی:
ولایتم! دیار سربلند و سادهی من! دامن پاک بانوی خاک پر از گل و لالهی وحشی تو، گهوارهی دشت سبز و آسمان آبیت، تنها بهانهی نفس کشیدن من است!
دیار دامنگیرم، غبار (سم اسب) چابک سوار پاییز عبای زردپوش تو، سرمهی چشم دنیا بین و همیشه بارانی من است!صخرههای نخراشیده و شیبهای سنگلاخ (کوههایت)، درختهای زخمی «زالزالک» وحشی تو که «سنگ» بر سر دارند، تنها منظرهی بوم نقاش حیران کارگاه خیال من است!
ولایتم! مادر در سکوت کمک خواهم! بلندی قامت قلهی «ورزین» تو ، حوصلهی بیحد (کوه)«مانشت» صبورت، سبزی بی رقیب و غریبنواز دختر بالابلند (کوه) «شیره زول» شیر پرورت، تعبیر خوابهای هر شب سر شوریدهی من است!
وطنم!
سرزمین طلوع آفتاب،مادر «دماوند» و «دنا» و «الوند» و «بیستون»، در چشم من تو تمام و کمال در یک جا جمع شدهای! نام آن جا «ایلام» است. ایلامی که «سراب کارزان» او، آب «بازان» او، آبشار چشمهی پر سبزه و گل «گل گل» او، درخشش ریگهای رنگارنگ (کف آب) «سراب کلان» او،قطره قطرهی بارانهای اول پاییزش، آب زندگانی «خضر» (ع)چشم به راه و سرگردان فکر شبانگاهان من است!
۱ نظر:
slaw bray brez das xosh zor jowan bu
ارسال یک نظر